سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 77749

  بازدید امروز : 2

مهم ترین بخش بدن - نانوشته

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

موضوعات وبلاگ

 

 دوستان







 

لینک به لوگوی من

مهم ترین بخش بدن - نانوشته

 

اشتراک

 

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

آوای آشنا

 

بایگانی

آرشیو مهر ماه
آرشیو آذر ماه
آرشیو دی ماه

 

[ کمیل پسر زیاد گفت : امیر المؤمنین على بن ابى طالب ( ع ) دست مرا گرفت و به بیابان برد ، چون به صحرا رسید آهى دراز کشید و گفت : ] اى کمیل این دلها آوند هاست ، و بهترین آنها نگاهدارنده‏ترین آنهاست . پس آنچه تو را مى‏گویم از من به خاطر دار : مردم سه دسته‏اند : دانایى که شناساى خداست ، آموزنده‏اى که در راه رستگارى کوشاست ، و فرومایگانى رونده به چپ و راست که درهم آمیزند ، و پى هر بانگى را گیرند و با هر باد به سویى خیزند . نه از روشنى دانش فروغى یافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند . کمیل دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان . مال با هزینه کردن کم آید ، و دانش با پراکنده شدن بیفزاید ، و پرورده مال با رفتن مال با تو نپاید . اى کمیل پسر زیاد شناخت دانش ، دین است که بدان گردن باید نهاد . آدمى در زندگى به دانش طاعت پروردگار آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد ، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار . کمیل گنجوران مالها مرده‏اند گرچه زنده‏اند ، و دانشمندان چندانکه روزگار پاید ، پاینده‏اند . تن‏هاشان ناپدیدار است و نشانه‏هاشان در دلها آشکار . بدان که در اینجا [ و به سینه خود اشارت فرمود ] دانشى است انباشته ، اگر فراگیرانى براى آن مى‏یافتم . آرى یافتم آن را که تیز دریافت بود ، لیکن امین نمى‏نمود ، با دین دنیا مى‏اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برترى مى‏جست ، و به حجّت علم بر دوستان خدا بزرگى مى‏فروخت . یا کسى که پیروان خداوندان دانش است ، اما در شناختن نکته‏هاى باریک آن او را نه بینش است . چون نخستین شبهت در دل وى راه یابد درماند و راه زدودن آن را یافتن نتواند . بدان که براى فرا گرفتن دانشى چنان نه این در خور است و نه آن . یا کسى که سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن یا شیفته فراهم آوردن است و مالى را بر مال نهادن . هیچ یک از اینان اندک پاسدارى دین را نتواند و بیشتر به چارپاى چرنده ماند . مرگ دانش این است و مردن خداوندان آن چنین . بلى زمین تهى نماند از کسى که حجّت بر پاى خداست ، یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست . تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود ، و اینان چندند ، و کجا جاى دارند ؟ به خدا سوگند اندک به شمارند ، و نزد خدا بزرگمقدار . خدا حجتها و نشانه‏هاى خود را به آنان نگاه مى‏دارد ، تا به همانندهاى خویشش بسپارند و در دلهاى خویشش بکارند . دانش ، نور حقیقت بینى را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیده‏اند آسان پذیرفته‏اند . و بدانچه نادانان از آن رمیده‏اند خو گرفته . و همنشین دنیایند با تن‏ها ، و جانهاشان آویزان است در ملأ اعلى . اینان خدا را در زمین او جانشینانند و مردم را به دین او مى‏خوانند . وه که چه آرزومند دیدار آنانم ؟ کمیل اگر خواهى بازگرد . [نهج البلاغه]

مهم ترین بخش بدن

کویر::: سه شنبه 83/9/17::: ساعت 4:8 عصر

خب این هم جواب اولین سوالم.

ببخشید که انگلیسی شد . متن خیلی ساده ای داره . با معلومات کم هم میشه خوندش.

 

My mother used to ask me:
"What is the most important part of the body?"

Through the years I would take a guess at what I thought was the
correct answer.

When I was younger, I thought sound was very important to us as
humans, so I said, "My ears, Mommy."
She said, "No Many people are deaf.
But you keep thinking about it and I will ask you again soon."

Several years passed before she asked me again.  Since making my
first attempt, I had contemplated the correct answer.  So this
time I told her, "Mommy, sight is very important to everybody,
so it must be our eyes.  She looked at me and told me, "You are
learning fast, but the answer is not correct because there are
many people who are blind."

Stumped again, I continued my quest for knowledge.  Over the
years, Mother asked me a couple more times and always her answer
was, "No, but you are getting smarter every year, my child."

Then last year, my grandpa died.
Everybody was hurt.
Everybody was crying.
Even my father cried.
I remember that especially because it was only the second time I
saw him cry.  My Mom looked at me when it was our turn to say
our final good-bye to Grandpa.

She asked me,
"Do you know the most important body part yet, my dear?"

I was shocked when she asked me this now.
I always thought this was a game between her and me.
She saw the confusion on my face and told me,
"This question is very important.
It shows that you have really lived in your life.

For every body part you gave me in the past, I have told you was
wrong and I have given you an example why.
But today is the day you need to learn this important lesson."

She looked down at me as only a mother can.
I saw her eyes well up with tears.  She said,

"My dear, the most important body part is your shoulder."

I asked, "Is it because it holds up my head?"
She replied, "No, it is because it can hold the head of a friend
or a loved one when they cry.

Everybody needs a shoulder to cry on sometime in life, my dear.
I only hope that you have enough love and friends that you will
always have a shoulder to cry on when you need it."

Then and there I knew the most important body part is not a
selfish one.  It is sympathetic to the pain of others.

People will forget what you said...
People will forget what you did....
But people will NEVER forget how you made them feel.

میتونید برگردان فارسی این متن رو تو وبلاگ  یادت نره راحت تر بخونید 


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com